شایلینشایلین، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

نی نی ناز مامان و بابا

گل پسر خاله ساناز

سلام عزیزم خوبی دختر ناز من؟؟؟ وای مامانی امروز (29 آبان)یه خبر خیلی خوب گرفتم مامانی صبح بهم زنگ زد و یه خبر خیلی خیلی خوب بهم داد خاله دیشب رفته سونوگرافی بهش گفتن تو دلش یه گل پسر داره قربون پسمل نازش بشم من امیدورام جفتتون بسلامتی دنیا بیاین و حسابی با هم بازی کنین   ...
29 آبان 1391

دلم گرفته

سلام عزیزم امروز(23 تیر ماه) خیلی دلم گرفته بابایی و مامانی از پیشمون رفتن (رفتن تبریز) من و بابا موندیم اینجا تک و تنها دوست داشتم الان اونا هم پیشمون بودن. دلم براشون تنگ شده. ...
23 آبان 1391

اتفاقای عجیب و غریب

سلام عزیزم خوبی مامانی؟؟؟ امروز(23 آبان) یکی از روزهای تلخ بود برام عزیزم. بزار از اول برات تعریف کنم: ساعت طرفای 10 بود که داشتم کارامو میکردم، حواسم به ورودی نبود اصلا، یهویی سرمو بالا اوردم دیدم این گربه سیاهه بدجنس رویصندلی روبروم نشسته. خیلی ترسیدم مامانی، فورا جیغ کشیدمو و فرستادمش بیرون از اتاق، بعدش اومدم در ورودی اهنی رو ببندم ولی بس که هول بودم شصتم موند لای در. فورا ناخوون مامانی کبود شد، انگشتم هم فورا باد کرد و اندازه یه دوونه گردو شد. خیلی درد داشت مامانی، خدا کنه هیچوقت تجربه نکنی عزیز دلم. کلی اشک اومد تو چشمام، بعدش رفتم به سمت دستشویی ولی انگار این گربه بدجنس نمیخواست دست از سر من ب...
23 آبان 1391

22 هفتگی

سلام گل مادر بسلامتی شما امروز(22آبان) 21 هفتت تموم شد و وارد 22 شدی عزیز دلم. ایشاله تا اخر بسلامتی تموم هفته ها رو با هم طی کنیم عزیزم.   ...
22 آبان 1391

بیست هفته و دو روز

سلام خانوم طلا خوبی عزیزم عشق مادر، جون پدر عزیز دلم، من و بابایی امشب(17 آبان) دوباره هوس کردیم بریم شما رو ببینیم دلمون حسابی برات تنگ شده بوود عزیز دلم ساعت 6 بود با بابایی رفتیم، ساعت 9 هم نوبتمون شد. قبلشم یه انار ترش خوردم که یکم گولت بزنم تا اروم بخوابی و دکتر مهربون بتوونه کارشو راحت انجام بده. شما هم زودی گوول خوردی گل دخترم و ارم خوابیده بوود، البته چند تا پشتک زدی اون تو ولی خوب بازم نسبتا ارووم بودی. خانوم دکتر هم همه چی رو با دقت چک کرد و اندازه زد و بهمون گفت همه چی نرماله. دست های کوچولو و پاهای کوچولوتم نشونمون داد. البته یکمی هم کون و نازتم نشونمون داد وزنتم 332 گرم ...
17 آبان 1391

زلزله تبریز

سلام مامانی امروز(17 ابان) دوباره تبریز زلزله اومد، خیلی نگران مامانی و بابایی و خاله سارا هستم. کاشکی اونجا نبودن و پیش ما بودن. خدا خودش حفظشون کنه و مراقبشون باشه.
17 آبان 1391

شیطنت های دخترم

سلام عزیزم خانومی من به گمونم وقتی مامان  میشینه رو صندلی شما یکم اذیت میشی، وقتی که تو خونه ام ارومی و لگد زدناتوخیلی حس نمیکنم ولی وقتی سرکارم و رو صندلی نشستم، حسابی مامانی رو میزنی گل دخترم. به گمونم رو صندلی نشستن رو دوست نداشته باشی. تازه امروز(16آبان) اصلا نمیزاشتی نهارموبخورم. تا خم میشدم قاشقو بردارم زودی اون تو اعتراض میکردی. منم مجبور شدم ظرف غذا رو بیارم رو شیکمم که دیگه خم نشم و شما راحت باشی دخمل لووس من. ...
16 آبان 1391

نیمه راه

سلام گل همیشه بهارم بسلامتی از نیمه گذشتیم. امروز(15 آبان) 20 هفتمون تموم شد و وارد هفته 21 شدیم عزیز مادر     خیلی خوشحالم که تو رو دارم، حست میکنمت، تو وجودمی تو بهترین هدیه ای هستی که خدا بهم داده. امیدوارم بقیه مسیر رو هم باهم دیگه بسلامتی طی کنیم نفس مامان.       ...
15 آبان 1391

تکون های گل دخترم

سلام امید زندگی سلام عشق  مامان و بابا عزیز دلم چند روز پیش حرکتات مثل حباب بود تو دلم، اما الان(10 آبان) حست میکنم عزیزم. انگار که یه پروانه تو دلم بال میزنه، هنوز عضله هات قوی نشده و یکمی هم ناشی هستی واسه همینم خوب نمیتونی بچرخی گل مامان. خیلی حس قشنگیه، وقتی تکون میخور دلم ضعف میره از خوشحالی خیلی دوست دارم مامانی.     ...
10 آبان 1391